کد مطلب:329758 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:157

آرزوی دیدن زینب (س )
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

از بحر المصائب نقل می كنند كه در خرابه شام هیجده صغیر و صغیره در میان اسیران بود كه به آلام و اسقام مبتلا، و هر بامداد و شامگاه از جناب زینب (س ) آب و نان طلب می كردند و از گرسنگی و تشنگی شكایت می نمودند.

یك روز یكی از اطفال طلب آب نمود. زنی از اهل شام فورا جام آبی حاضر نمود و به علیا مخدره زینب (س ) عرض كرد: ای اسیر، تو را به خدا قسم می دهم كه رخصت فرمایی من این طفل را به دست خویش آب دهم ، ((لاءن رعایة الایتام یوجب قضاء الحوائج و حصول المرام )) شاید خدای تعالی حاجت مرا بر آورد.

علیا مخدره فرمود: حاجت تو چیست و مطلوب تو كیست ؟

عرض كرد: من از خدمتكاران فاطمه زهرا (س ) بودم ، انقلاب روزگار به این دیارم افكند. مدتی دراز است كه از اهل بیت اطهار (ع ) خبری ندارم و بسیار مشتاقم كه یك مرتبه دیگر خدمت خاتون خود علیا مخدره زینب (س ) برسم و مولای خود امام حسین (ع ) را زیارت كنم .شاید خداوند متعال به دعای این طفل حاجت مرا بر آورد و بار دیگر دیده مرا به جمال ایشان روشن بفرماید و بقیه عمر را به خدمت ایشان سپری كنم .

زینب (س ) چون این سخن را شنید ناله از دل و آه سرد از سینه بر كشید و گفت : ای امة الله ، حاجت تو برآورده شد. من دختر امیرالمؤ منینم ، و این نیز سر حسین است كه بر درب خانه یزید آویخته است .

آن زن با شنیدن این مطلب ، همانند شخص صاعقه زده مدتی خیره خیره به علیا مخدره زینب نظر كرد و سپس ناگهان نعره ای زد و بی هوش بر روی زمین بیفتاد. چون به هوش آمد چنان نعره ((واحسیناه ، واسیداه ، وا اماماه ، واغریباه ، واقتیل اولاد علی )) از جگر بر كشید كه آسمان و زمین را منقلب كرد.(160)

160-ستاره درخشان شام ، ص 166 و 167.